شهید علی صادقی
علی به دوستانش گفت: من مادرم مسافرت رفته و پدرم تنهاست. باید برم و برای او غذا درست کنم. نباید پدرم از نبودن مادرم احساس تنهایی کند.
علی به دوستانش گفت: من مادرم مسافرت رفته و پدرم تنهاست. باید برم و برای او غذا درست کنم. نباید پدرم از نبودن مادرم احساس تنهایی کند.
هنوز دیپلمش رو نگرفته بود وقتی ازش جویا شدیم چه خبر از درس و تحصیل میگفت من در دانشگاه شهدا مشغول تحصیل هستم منظور امیر از دانشگاه شهدا همان ساختمان های دو کوهه بود.
مدتي كارگر شيريني فروشي بود. خیلی با خدا و دست و دل باز بود. هر شب جمعه با حقوق خود شیرینی میخرید و برای دوستان خود که وضع مالی مناسبی نداشتند می برد.
از پدر گرامیم میخواهم برای من یک سال نماز و یک ماه روزه بخرد!
او فردی خوشرو و با حیا بود. مومن و معتقد به انجام واجبات و نماز اول وقت بود.
در جمع آوری کمکهای مردمی و ارسال آن به منطقه کوشا بود و به رفع مشکلات مردم میپرداخت، حتی در خرید نفت و پارو کردن برف نیز پیشقدم بود.
زمانی که مادر شهید برگشت، همسایهها خواستند طوری وانمود کنند که مادرش ناراحت نشود. اما مادر شهید گفت: میدانم که پسرم شهید شده و این حکایت از ارتباط روحی مادر با فرزند شهیدش است. شهید علی قیومی متولد سال 43 بود. در مدرسه دارالفنون تا
دشمن زمانی که نزدیک میشود و میبیند یک نوجوان 13 ساله تا این حد با آنها مبارزه کرده بسیار خشمگین شده و او را به گوشهای میکشانند و از نوک پایش شروع میکنند به او تیر میزنند تا به این شکل او را زجرکش کنند.
ایشان زودتر از سن تکلیف واجبات خود (نماز و روزه) را انجام داده بودند که حتی در وصیت نامه خود درخواست کرده بودند تنها یک روزهی قضای او را که به خاطر مسافرت بوده است به جای او به جا آورند. سال اول دبیرستان را
شهید علی قیومی در قسمتی از وصیت نامه خود میفرمایند: عزت و افتخار من در شهادت من است. از خواهران تقاضا دارم حجاب و عفت خود را حفظ کنند… انقلاب را تنها نگذارید و در انتها از برادران هیئت خواسته که هیئت را تعطیل نکنند.