رد کردن لینک ها

شهید علی صادقی

علی به دوستانش گفت: من مادرم مسافرت رفته و پدرم تنهاست. باید برم و برای او غذا درست کنم. نباید پدرم از نبودن مادرم احساس تنهایی کند.

صدای آژیر خطر به صدا درآمد. ناگهان صدای مهیبی از سمت گود عربها شنیده شد. شیشه خانه ما هم با اینکه فاصله زیادی تا آنجا داشتیم شکست.

همه مردم برای کمک به مجروحان با عجله داشتند به سمت گود می رفتند.

طی یک بمب باران هوایی یک موشک به محل کار علی خورده بود و علی و تعدادی از دوستانش به شهادت رسیده بودند.

علی صادقی آنقدر به همسایه ها و اهالی محل کمک میکرد که هنوز هم بعد از گذشت سالها زبان زد هست و گاهی که برادرانش کار خیری انجام میدهند، همسایه ها علی را مثال میزنند و به تعریف می‌گویند که، حقا شما برادر همان علی هستید، او هم همچین اخلاقی داشت .

علی در یک مغازه قصابی کار می کرد. اون زمان گوشت و اقلام خوراکی کوپنی بود. علی برای کمک به مادر و برخی همسایه‌ها در صف می ایستاد و گوشت و مرغ می‌گرفت.

او در مسجد محله و هیئت ها فعالیت می کرد و همسایه ها و فامیل از اخلاق خوب او بسیار تعریف می کردند.

علی فرزند ارشد خانواده بود و آنقدر با پدر و مادر خود صمیمی بود که حتی گاهی با اون سن و سال کم سنگ صبور مادر می شد و به دلیل کهولت سن پدر عصای دست او بود.

خلاصه علی نور چشمی خانواده بود. شوخ و خندان بود و این اخلاق از او، با داشتن خیلی از مشکلات، دور از ذهن بود.

 یک روز قبل از شهادت با دوستان خود به صحن حرم حضرت عبدالعظیم(ع) رفته بودن تا برای مراسمی آنجا را آماده کنند. بعد از چند ساعت کمک کردن، علی به دوستانش گفت: من مادرم مسافرت رفته و پدرم تنهاست. باید برم و برای او غذا درست کنم. نباید پدرم از نبودن مادرم احساس تنهایی کند.

او در روز یکشنبه 22 فرودین 1367 ساعت 10:18 دقیقه صبح طی بمب باران هوایی در همین محله به شهادت رسید.

  • لطفا هر آنچه درباره این شهید بزرگوار می دانید در قسمت نظرات بنویسید و هر اثری اعم از عکس، وصیت نامه، خاطره و… از ایشان در دسترس دارید به آدرس info@ourouj.ir ارسال کنید تا به اسم ارسال کننده در سایت عروج درج شود.

به گفتگو بپیوندید

بازگشت به بالای صفحه