گزیدهی خاطراتی که از برادر شهیدم دارم: نوشته خواهر شهید غلامرضا اکبری
در یکی از عملیاتها ترکشی به سرش اصابت می کند. برای اینکه خانواده مطلع نشوند و موجب نگرانی آنها نشود زمانی که میخواست به منزل بیاید کلاهی بر سرش گذاشته بود. گفتم این کلاه چیه تو این گرما سرت گذاشتی. در این حین دستم خورد به کلاه و کلاه از سرش افتاد. دیدم سرش مجروح است.
یک سری که برادرم از جبهه برگشته بود از سرمای شدید مناطق جنگی صورتش مثل چادر مشکی، سیاه شده بود و یک بار دیگر هم از گرمای شدید اهواز صورتش مثل چادر مشکی سیاه شده بود.
برادرم در یکی از عملیاتها ترکشی به سرش اصابت می کند. برای اینکه خانواده مطلع نشوند و موجب نگرانی آنها نشود زمانی که میخواست به منزل بیاید کلاهی بر سرش گذاشته بود. من گفتم برادر این کلاه چیه تو این گرما سرت گذاشتی. در این حین دستم خورد به کلاه و کلاه از سرش افتاد. دیدم سرش مجروح است و به سرش ترکش اصابت اصابت کرده است.
در عملیات دیگیری ترکشی به پایش میخورد و تا میخواهد پایش را ببندد ترکشهای دیگری به بدنش وارد میشود. فکر کنم 24 ترکش بود و بیش از 24 ساعت هم روی زمین افتاده بود تا اینکه او را به عقب جبهه آوردند.
برادرم خیلی به مسأله حجاب و پوشش زن تاکید داشت. او دختربچههای کوچک را تشویق میکرد که روسری سرشان کنند.
غلامرضا بچه هایم را که کوچک بودند با خود به نماز جمعه میبرد و آنها را به نماز جمعه علاقمند کرد.
شهید غلامرضا اکبری در آخرین عملیات خود دستش مجروح میشود و هر چه دوستانش به او میگویند به پشت جبهه برو گوش نمیکند و با صلابت به نبرد با دشمن میپردازد تا اینکه در همان عملیات به مقام شامخ شهادت نایل میشود.
بدانید که این خون شهیدان بیهوده نیست و برای حفظ ملت و نظام بوده است. آنها زحمت و رنجهای بسیاری دیدهاند و در برار دشمن ایستادگی کردهاند.
- لطفا هر آنچه درباره این شهید بزرگوار می دانید در قسمت نظرات بنویسید و هر اثری اعم از عکس، وصیت نامه، خاطره و… از ایشان در دسترس دارید به آدرس info@ourouj.ir ارسال کنید تا به اسم ارسال کننده در سایت عروج درج شود.