رد کردن لینک ها

مختصري از زندگي شهيد رحیم یزدانی

مدتي كارگر شيريني فروشي بود. خیلی با خدا و دست و دل باز بود. هر شب جمعه با حقوق خود شیرینی میخرید و برای دوستان خود که وضع مالی مناسبی نداشتند می برد.

شهید رحیم یزدانی، 17 سال داشت که پاسدار شد.

پرچمی با نام زیبای حضرت مهدی(عج) در اتاق خود نصب کرده بود و دور تا دور آن را با ریسه چراغانی کرده بود و طبق وصیت خود گفته بود اگر من شهید شدم شبهای جمعه این چراغ رو به نیت من و دیگر شهدا روشن کنید.

مادرش می گوید هر شب به پادگان می رفت و ما خاطرمون جمع بود که بر میگرده.

اما یک شب هر چی منتظر بودیم بر نگشت. از یکی دوستاش سوال کردیم رحیم کجاست گفت رفته خونه دوستش، شوش.

صبح که باباش رفت سرکار، زنگ زد پادگانش. به پدرش گفتند نصف شب بردنشون منطقه و خونه دوستش نبوده.

مدتی گذشت و با نامه هایی که از جبهه از طرف رحیم می آمد از حالش خبر داشتند. اما مدتی بعد از همون نامه هم دیگر خبری نبود.

رحیم تخريب‌چي بود و در تنگه پيرعلي سومار بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر مجروح شد و در بیمارستانی در همانجا بستری شد اما چون نام پدرش رو اشتباه اعلام کرده بودند خانواده از وضع اون اطلاع نداشت تا اینکه بالاخره خبر شهادت رحیم یزدانی در روزنامه چاپ شد.

رحیم خیلی غریبانه شهید شد و غریبانه تر در بهشت زهرای تهران دفن شد. دوستان رحیم یک روز پس از مراسم تدفین مطلع شدند و برای همیشه در حسرت ماندن که چرا نتونستند مراسم باشکوهی در تشیع پیکر مطهر این شهید عزیز داشته باشند.

  • لطفا هر آنچه درباره این شهید بزرگوار می دانید در قسمت نظرات بنویسید و هر اثری اعم از عکس، وصیت نامه، خاطره و… از ایشان در دسترس دارید به آدرس info@ourouj.ir ارسال کنید تا به اسم ارسال کننده در سایت عروج درج شود.

به گفتگو بپیوندید

بازگشت به بالای صفحه